قسمت دوم | هیس! پزشکها فریاد نمیزنند… اوایل سال ۱۳۵۰ شمسی بود. پول زیاد نفت و ایدهی مدرنیزاسیون ایران آنهم با سرعت نور، میرفت که از ایران یک کشور قدرتمند و نمونه در خاورمیانه بسازد. رویایی که شاه پهلوی داشت. اما همه چیز را با پول و سرمایهگذاری نمیشد…
دانشگاه
قسمت اول | پشت پرده رک و پوست کنده که بگویم، این متن، برای پشیمان کردن شما از پزشک شدن است. یک تلاش از روی بدجنسی، چون گربه نَره در قصههای پینوکیو، برای مجاب کردنتان نسبت به این واقعیت که دیگر پزشکی در ایران، آن رشتهی رویایی که زمانی بود،…
اولین باری که شروع کردم به زبان فارسی را از روی یک کتاب تِلک تِلک یادگرفتن، یعنی نخستین برخوردم با کتابهای فارسی حدود ۱۴ سالگیام بود. با مجموعهای ادبی و نقد ادبی در کتابخانه مادرم به نام “کتاب هفته”، این مجموعهی قدیمی از پدربزرگ به مادر یادگاری رسیده بود.…
این از آن قلمرنجههاست که داخلاش پسرِ بدی هستم. نه این که با خشم بنویسم نه. اما کمتر رواداری میکنم. بیشتر خودمختارم. (چشمک) پدربزرگ، پدرِ مادرم، عادتی غیرمعمول داشتند. انسانِ با دیسیپلین، جدی و اجتماعی که مهاجرت کوتاهش به فرانسه (در محدودهی سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۲۱) او را اینطور کرده…
Image Credit: Edel Rodriguez توصیه: این قلمرنجه برای مطالعه افراد زیر ۲۰ سال نیست. در متن از واژههای جنسی نامناسب برای نوجوانان استفاده شده. لطفا در صورت حساس بودن به این کلمات، از مطالعه پرهیز کنید. از میان همهی سالهایی که در ایران زندگی کردم، یک سال برایام سختترین بود.…
تا پیش از این درباره این حرف زدیم که اصولا تقسیم بندی مدارک از کجا آمده است. و اینکه چه لزومی دارد از دوره لیسانس به دوره فوقلیسانس قدم برداریم. اما قصه اخذ مدرک دکتری خاصه در امریکا یک Game Changer است. از این رو که هم مدرکی بسیار گرانقیمتتر…
اگر بخواهم پتکام را همان اول روی میخِ ایدهام بکوبم و بعد بروم سراغ جستارگشایی از موضوعی که به نظرم کمتر دربارهاش صحبت شده، آن میخ این است که در همه این سالها فهمیدهام بخش زیادی از بچههای ایران نه خیلی علاقهای به فلسفهی ادامه تحصیل دارند و نه آنچنان…
امروز سهشنبه، برابر با ۸ سپتامبر ۲۰۲۰ است. در کلاس معماری صحبت از این بود که چرا بعد از این همه دورههای سخت گیرانه تحصیل معماری و استودیوهای طاقتفرسایی که یک دانشجوی معماری بعد از ۵ سال میگذراند، بیشتر از ۲۵% فارغالتحصیلان معماری در امریکا جذب بازار کار و در…
همیشه اینطور فکر کردهام که “ماجراجوییِ احساسی “، خاصه آگاهانهاش، نه سادهلوحانه در آن گرفتار شدناش، لذتی ابدی است در زندگی که دو دسته انسان آن را هرگز بنا ندارند تجربه کنند. آنی که از خطر کردن در احساسورزی هراس دارد و ترجیح میدهد در مسیری صاف و خالی از…
بعضی آدمها به زندگی ما میآیند که هرگز نروند. نه این که تا ابد میمانند. چهبسا با تلخی و نامهربانی رفتهاند. خیلی وقتِ پیش. اما حتی پس از آن تا اَبد در قلب یا ذهنمان آن گوشه نشستهاند. و ما هر روز، چون رهگذری که از دور، کسی نشسته در…