یک رفتار اجتماعی هست در اغلب مردم امریکا و آن این که سعی میکنند Nice باشند. اگر بخواهم این Nice بودن را جراحی کنم، با رعایت همه اصول بهداشتی، می شود این که احساسات منفیشان را درباره شما به ندرت مطرح میکنند، حتی از طریق میمیک صورت. بیشتر به شما…
دختر شکلاتی
از نیویورک برگشته ام. سفری هیجان انگیز که حس لذت بخشِ کنار خانواده بودن، خاصه پدر را دوباره بعد از سال ها درونم شخم زد. بیدار کرد. برای نوروز اما من و مادر و برادر تنها بودیم؛ در لس آنجلس. تا جایی که به ذهن ام می آید از گذشته،…
من در خانواده ای بزرگ شدم که احتمال یافتن روحیات Artistic در آنها، شبیه به احتمال یافتن گوجه سبز در قطب شمال بود. یک خانواده اکثریت پزشک و محقق با روحیات علمی. خاله بزرگِ من، یک متخصص تغذیه، وقتی اخیرا اولین Art Installation ام را با ذوق و بدون توضیح…
این روزها، لس آنجلس گرم است و آفتابی. اکثر خانه های مسکونی در این شهر نه دستگاه های Air Conditioner بزرگ دارند، نه کولرهای مدرن Split. بیشتر از کولرهای پنجره ای خیلی قدیمی استفاده می شود. اینجا بازار پنکه اما حسابی داغ است، جدیدا پنکه های اینترنتی هم آمده. اپلیکیشن…
امروز چهارشنبه است، ۲۸ دسامبر ۲۰۱۶ به وقت لس آنجلس. تقریبا دیشب خوابم نبرد. آنقدر که نزدیک به ساعت ۴ صبح چشمهایم باز شد و دیگر بر هم نرفت. همه شب موسیقی City of stars در مغزم پخش می شد. احتمالا تاثیر فضای فیلم La La Land بود. هیچ وقت…
امروز چهارشنبه است، برابر با ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶. از ۵ صبح گذشته بود که از خواب بلند شدم. انگشت هایم را باز و بسته کردم تا مطمئن شوم بهترند. خداروشکر. هوا سرد شده. و گرمای زیرپتو، اول صبح، درست مانند یک عمر زحمت کشیدن است. نمی خواهی از زیرش بیرون…
۲۹ اکتبر است، شنبه، سال ۲۰۱۶. امروز ساعت ۵:۱۷ دقیقه از خواب بلند شدم. کمی بعد از صدای موج دریا که روی گوشی ام بود. قرص های خوابی که اخیرا از ایران برای ام فرستاده اند دیر اثر می کنند. باعث می شوند صبح خمار باشم. (لبخند) یاد رمان بامداد…
اینجا چهارشنبه است ، برابر با ۱۹ اکتبر. از خواب که پریدم ساعت دقیقا ۵ بود. با آن نسیم دل انگیز و سکوتی که بود دلم خواست دوباره بخوابم. تاری چشم های ام که برطرف شد، همین که برگه کارهای امروز را روی میزکنارتخت دیدم، مثل تارزان از جا جستم…