Original acrylic painting by artist Stepan Shvets Beautiful girl at the mirror شاید این هفته هیچ خبری برایام خوشحال کننده و شگفتانگیزتر از این نبود که پاپ فرانسیس، رهبرِ نمادین مسیحیت در جهان، رسما در یک سخنرانی گفت ازدواج همجنسگرایان از نظر مسیحیت پذیرفتنی است. حس وصفناپذیری دارم از این…
قلم رنجه
تلفن را که قطع کرد، سرم سوت میکشید. خودم را به آشپزخانه رساندم و شیر و قهوهای نیمبند برای خودم گرم کردم تا حالم بهتر شود. بحث خوبی بود. خوب تمام نشد اما. شاید تقصیر من بود. این روزها رک بودنام برای خیلیها آزاردهنده شده. خوب واقعیتش به نظرم اغلبِ…
امروز جمعه است، ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶. یک روز تعطیل. چه عمیق خوابیدم. ما بچه های باشگاه زولپیدم (قرص خواب آور)، سال هاست که به خواب نمی رویم، به خواب می افتیم. نمی دانم چند نفر درد مشترک دارند. و این غبطه عمیق را دارند به آن هایی که تا سر…
امروز یک شنبه، برابر با ۲۰ نوامبر ۲۰۱۶. ذوق یکشنبه ها همیشه در من هست، درست مثل جمعه هایی که در تهران بودم. ساعت را برای بلند شدن می گذارم روی ۴:۱۰ صبح، زنگ که می زند، می گذارم روی ۶:۱۰ صبح، و دوباره می خوابم، زنگ که می زند…
امروز دوشنبه است، ۱۴نوامبر ۲۰۱۶. ساعت ۵ از خواب بلند شدم. خوابی عمیق. انگار مرده باشی. یا که اصلا نباشی. همین طور که سرم در بالش فرو رفته بود، منتظر بودم تا تاری چشم هایم برطرف شود و از رختخواب بیایم بیرون به اطراف گوش می کردم. سکوت بیرون عجیب…
امروز جمعه است، ۱۱ نوامبر ۲۰۱۶. دیشب از خاطرم رفته بود که ساعت بگذارم. دیر بلند شدم. خیلی دیر. از شتابی که داشتم موقع رفتن به سمت روشویی پای ام به سیم شارژر تبلت گرفت و با آن کلی چیز از روی میز کنار تختخواب روی زمین ریخت. فکر کنم…
امروز پنج شنبه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۶ بود. این روزها مقابل حیاط و باغچه برخی از خانه های ویلایی در کالیفرنیا با فراوانی، پلاکارت هایی را داخل زمین فرو کرده اند تا نشان دهند از کاندیدای خاصی حمایت کنند. انتخابات نزدیک است. عده کمی داخل چمن های شان پلاکارت های دانلد…
اینجا چهارشنبه است ، برابر با ۱۹ اکتبر. از خواب که پریدم ساعت دقیقا ۵ بود. با آن نسیم دل انگیز و سکوتی که بود دلم خواست دوباره بخوابم. تاری چشم های ام که برطرف شد، همین که برگه کارهای امروز را روی میزکنارتخت دیدم، مثل تارزان از جا جستم…
امروز یک شنبه، برابر با ۱۶ اکتبر. به قطعه ای با نام Vacuum گوش می کردم، بارها و بارها. مدهوش ام کرد. از ساعت ۴:۳۰ صبح که با صدای هلیکوپترهای پلیس بلند و بد خواب شدم. تن ام خواب است و ذهن ام بیدار. از روی آیپدم نگاهی به صفحه…
امروز جمعه است، ۱۴ اکتبر ۲۰۱۶. بی اندازه خوشحال ام، بعدتر خواهم نوشت علت اش را. دیشب ۴ بعد از نیمه شب خوابیدم، حل تمرین داشتم. به کلاس صبح باید می رساندم. ۶ صبح بلند شدم. کتاب ها و دوربین و یک مجله را برداشتم و بی صبحانه به دانشگاه…
- 1
- 2