سکانس یکم | فصلها و درسها من در طول این چهار دهه زندگیام اینطور فهمیدهام (شاید اشتباه باشد) که اغلب انسانها “بیشتر” به دو دلیل مهم وارد یک رابطهی عاطفی میشوند. این دو دلیل، مثل دو جعبه است. داخلشان محتویاتی است حتی مشترک. اما چرا ما وارد یک رابطه…
هیون
سکانس اول | Level Spot به نظرم “زندگی” از یک سنّی به بعد، تکرار متنوعتر همان گذشته است. یعنی اتفاقها تکراری میشوند، اما شکل، دکور و موضوعشان متفاوتتر است. با این فرق که ما به مرور، با مواجه شدن با هیجانانگیزترین اتفاقها یا غمانگیزترینشان، دیگر به قدر گذشته احساساتمان…
امروز دوشنبه، ۲۳ نوامبر ۲۰۲۱ است. یک ساندویچفروشی در West Los Angeles هست، Hamburger Habit، که از پرطرفدارترین همبرگر و هاتداگ فروشیهای آن منطقه محسوب میشود. به تصادف فهمیدم که صاحبِ بیزنس، یک ایرانی است. دوسال پیش که تازه ماسک پوشیدن در دستور کار دولت فدرال بود، و رستورانها اغلب…
اولین باری که شروع کردم به زبان فارسی را از روی یک کتاب تِلک تِلک یادگرفتن، یعنی نخستین برخوردم با کتابهای فارسی حدود ۱۴ سالگیام بود. با مجموعهای ادبی و نقد ادبی در کتابخانه مادرم به نام “کتاب هفته”، این مجموعهی قدیمی از پدربزرگ به مادر یادگاری رسیده بود.…
Original acrylic painting by artist Stepan Shvets Beautiful girl at the mirror شاید این هفته هیچ خبری برایام خوشحال کننده و شگفتانگیزتر از این نبود که پاپ فرانسیس، رهبرِ نمادین مسیحیت در جهان، رسما در یک سخنرانی گفت ازدواج همجنسگرایان از نظر مسیحیت پذیرفتنی است. حس وصفناپذیری دارم از این…
امروز سهشنبه، برابر با ۸ سپتامبر ۲۰۲۰ است. در کلاس معماری صحبت از این بود که چرا بعد از این همه دورههای سخت گیرانه تحصیل معماری و استودیوهای طاقتفرسایی که یک دانشجوی معماری بعد از ۵ سال میگذراند، بیشتر از ۲۵% فارغالتحصیلان معماری در امریکا جذب بازار کار و در…
از یک جایی به بعد من دیگر آدم خیلی کتابخوانی نبودم. البته هنوز کتاب میخرم و کتابخانه شخصی طبقهبندی شدهای دارم اما بیشتر از بابِ روز مبادا برای مراجعه و اطلاعات گرفتن دربارهی موضوعی خاص است. علتاش هم این بود که در میان دهه سوم زندگیام این احساس را داشتم…
مدتی در آپارتمانی در غربِ تهران بودم. کوتاه مدت. سال ۸۶. ۱۳ سال پیش. همسایهای داشتم که با مادرِ بسیار پیرش زندگی میکرد. آخرین طبقه. مردی شاید ۴۵ ساله. آرام. درونگرا. زمان مشخصی از خانه بیرون نمیرفت. گاهی ۳ صبح، گاهی ۱۱ شب. حتی جمعهها، تعطیلات. هیچ یک از قبضهای…
من این طور فهمیدهام که خیلی اوقات ما آدمها وقتی حسادت میکنیم در اصل به پیشرفت یا رابطه یا شرایط کسی حسد نمیورزیم، احتمالا از کمتوانی خویشتن که به آن پیشرفت و رابطه و شرایط نرسیدهایم خشم میگیریم. یعنی از خودمان بدمان میآید اما آنگونه واکنش نشان می دهیم. تا…
شاید تا سالهای سال، جز افراد بسیار نزدیکِ به خانواده چهارنفری ما کمتر کسی میدانست که با یک نقص عصبی به دنیا آمدهام. پدر و مادر علیرغم پزشک بودنشان آن اختلال را تا سالها اوتیسم تصور میکردند. هرچند در امریکا این کودکان از آموزشها و توجه کافی برخوردار میشدند اما…
- 1
- 2