پرده اول – مرور گذشته سهگانه “یک حکایت محترمانه” با مرور خاطراتم از شیوه و الگوی روابط عاطفی در ایران شروع شد. یعنی بین سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۵ سال بعد که در آن فاصله به ایران مهاجرت کرده بودم. برخلاف تجربهای که در کودکی در امریکا داشتم و روابط دوجنس…
فرهنگِ رابطه
زاویه اول میخواهم درباره عشق بنویسم. کوتاه. شاید با صراحت بیشتر. من وقتی کودک بودم، کودک که نه، کمی بزرگتر، نهایت مفهومِ عشق را بوسیدن لبهای دختری میدیدم که میتوانستم دوستش بدارم. مثلا اَوانی که ۵ ساله بودم. ۱۰ ساله که شدم، به آن بوسه، لمسِ تن و شانه کردن…
در نوشته قبلی تا اینجا پیش رفتیم که دورههای روابط عاطفی در ایران را به سه دورهی مهم و بامزه تاریخی تقسیم کردیم و اشاره شد که داخل هر کداماش چند سال از عمر نسل ما دهه۵۰ایها و ۶۰ای ها کم شد و درست وقتی به چهارراهِ عصر مدرنیزم روابط…
آنچه مینویسم نه خیلی براساس تجربههای دیگران که شنیدهام، که روی پارهخطِ تجربههای خصوصیام است. میدانم که هیچ تحلیلی تعمیم دادنی نیست، میدانم که به اندازه انسانهای روی کرهی زمین الگوهای رفتاری متنوع داریم، و البته مُشرفم که هر نگاه تحلیلی روی رفتارهای انسانی میتواند از نسلی به نسلی دیگر…
برداشت اول – قدم زدن در مه ضرب المثل ها و جمله – قصارهای ملت ها را که از دور با تلسکوپ نگاه کنیم، جزئیات مهمی دستگیرمان می شود. آمریکایی های مدرن ضرب المثل های پیش و پا افتاده ای دارند و به جایش اما جمله – قصارهای عمیقی دارند.…
در یک دیدار عاطفی، وقتی قرار است او را برای اولین بار ببینیم، چشم ها می توانند شمعی در قلب ما روشن کنند. این یک قصه جهانی است. آن ها پرنفوذترین بخش صورت انسان اند. چشم ها دو بخش مهم دارند، فرم و نگاه. می توانند از لحاظ فرم زیبا…
دیده اید رابطه ما و پرفیوم های مان را؟ شیشه اش را پشت ویترین فروشگاه می بینیم. ذوق می کنیم. می خواهیم استشمامش کنیم. به داخل می رویم تا آن را برای مان بیاورند. می آورند. پوست جعبه اش را لمس می کنیم. درب اش را که تَلَق باز می…
در اطراف ما، دایره هایی فرضی وجود دارد با سایزهای متفاوت. دایره هایی که اندازه ارتباطات ما با انسان های دیگر با آن ها تعریف می شود. این دایره ها، مثل النگوهای عمه رقیه که دِلینگ دِلینگ می کنند بسته به سایزشان درون هم قرار دارند. مثلا ممکن است ما…
با کنار گذاشتن استثناء ها و روزمرگی ها؛ از نظر من رابطه های عاطفی بیشتر دو دسته اند؛ آن که به شما یک احساس خوشبختی عجیب می دهند؛ آن هایی که باعث می شوند تازه بفهمید بدبختیِ عُظمی یعنی چه. آن ها که به شما احساس خوشبختی می دهند خود…
شیفته می شویم. دل مان قنج می رود برای شیرین قدم زدن هایش، چون پروانه پلک زدن هایش، رایحه مستانه و لحن و فریبایی اندامش. لحظه نگاری می کنیم و نقش خاطره می زنیم با خیالش. اوانی که نیست حتی، بر بوم خواستنی های مان نقاشی اش می کنیم و…